ثمین قشنگمثمین قشنگم، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

ثمین عشق مامان وبابا

بدون عنوان

سلام عزیزدل مامان ٥شنبه که برات پست گزاشتم انقدر از سلامتی تو خوشحال بودم که یادم رفت مشکل خودمم را بنویسم مامان سرویکال ٣٢ بود که دکتر گفت باید بیشتر از ٣٢باشد اگر گفت با استراحت تا هفته ١٦ بالا اومد که هیچی اگر نیومد باید رحم دوخته بشه منم خیلی میترسم اخه استراحت خاصی هم نمیتونم تو این روزها داشته باشم اخه مامانی وبابایی یکشنبه دارن میرن مکه از اونجایی که شما از دار دنیا یه خاله بیشتر نداری زخاله و همسرش هم با مامانی وبابایی دارن میرن منو بابا را تنها میزارن خیلی دلم گرفته ولی چه کار کنم نمیخواهم انها هم ناراحت باشن اخه نمیدونی گل مامان چه لذتی داره وقتی با لباسهای از سر تا پا سفید دور خونه خدا میچرخی و عظمت خودش را میبینی منو بابا پا...
5 اسفند 1392

بدون عنوان

خدا تورا که افرید حواسش پرت ارزویی من بود شدی همان ارزویی من.................   ...
1 اسفند 1392

بدون عنوان

سلام گل مامان خدا رو شکر که سالم بودی از دیروز تا حالا عکس سونو شما دستم راه میرم سر خوشگلت  همش میبوسم فقط حیف جنسیتت معلوم نشد فدای سرت برای منو بابا که فرق نداره در هر صورت عزیزدل ما هستی ...
1 اسفند 1392

بدون عنوان

سلام عزیز دل مامان امروز سونو غربالگری دارم دارم از استرس میمیرم اخه من وبابای فامیل هستیم  امروز هم مثل امدنت تو دلم که بابا پیش ما نبود طبق معمول نیستدوباره شیفت خود بابا هم خیلی دوست داشت ان دفعه تو را ببینه و هر چی زودتر خیالش راحت بشه ولی نمیشه ...... من میترسم موقع به دنیا اومدنت هم پیش ما نباشه چون اون موقع فصل ما موریت رفتن بابا است شما هم بعد از به دنیا اومدنت به نبودن زیاد زیاد بابا عادت می کنی من هنوز بعد از ٣سال عادت نکردم برام خیلی سخته  ولی من وبابا شما را خیلی دوست داریم این همه تلاش به خاطر شما دوست دارم برام دعا کنید ...
30 بهمن 1392

بدون عنوان

چه وسوسه ای دارد خدا بودن فکرش را بکن همیشه کنار تو نزدیک تر از رگ گردنت باشم
25 بهمن 1392