ثمین قشنگمثمین قشنگم، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

ثمین عشق مامان وبابا

بد ترین روز زندگیم ........

1393/7/19 17:03
نویسنده : مهدا
170 بازدید
اشتراک گذاری

سهشنبه بود درست در تاریخ 15 مهر که کلاس های دانشگاه شروع شد باید شما را خونه مامانی میزاشتم میرفتم وقتی لباس هام را پوشیدم ساعت 7 بود شما هم از خواب بلند شدی به من نگاه میکردی یه بغضی توی گلو م داشت میترکید ولی مجبور بودم برم اوایل کلاس خوب بود دیدن دوستها بعد از یک ترم ولی یک دفعه یاد چشمهای نازت افتادم با اجازه ی استاد اومدم بیرون کلاس زنگ زدم به مامانی گفت شیر ت را که برات گزاشته بودم خوردی  یکم بازی کردی خوابیدی اونجا بود که دلم اروم  شد ................. الانم از خواب بیدار شدی داری با اون چشمهای خوشگلت من نگاه میکنی  شاکیغمگینعصبانیغمناکبای بای

پسندها (3)

نظرات (2)

مامان سمانه
19 مهر 93 20:10
درکت میکنم عزیزم منم روزی ک آریسا رو گزاشتم پیش مامانیش فقط یاد چشماش بود فقط صورتش میومد جلو چشمام ،خیلی خیلی کلافه بودم و استرس داشتم
مهدا
پاسخ
اره عزیزم خیییییییلای سخته ولی چاره ای ندارم
بابا و مامان
26 مهر 93 0:30
الاهی مامان جون ایشالاه این روزای سخت سپری میشه
مهدا
پاسخ
انشلله زودتر تمام بشه